loading...
بغض غزلی ها
faeze بازدید : 55 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

در اين بي راهه ي غربت دلم خسته است و ماتم زا

عزيز دل به جون تو ، دلم خسته ست و بي فردا

دلم خواهد كه هر لحظه نگاهت را كنم پيدا

چه ها بر من شدست افسوس بدون تو ، بدون ما

به ابديت سپردم آنكه دل را عاشق مي كند و به تبعيت مي كشانم آنكه دل

را شناسايي كند اي آبي آبي كرانه هاي آسمان بايد كه برگردي !

خوابيدي بدون لالايي وقصه

بگير آسوده بخواب بي درد وغصه

ديگه كابوس زمستون نمي بيني

توي خواب گلاي حسرت نمي چيني

ديگه خورشيد چهره تو نمي سوزونه

جاي سيلي هاي باد روش نمي مونه

ديگه بيدار نمي شي با نگروني

يا با ترديد كه بري يا بموني

رفتي و آدمكا رو جا گذاشتي

قانون جنگل رو زير پا گذاشتي

اينجا قهرن سينه ها با مهربوني

تو ، تو جنگل نمي تونستي بموني

دلتو بردي با خود به جاي ديگه

اونجا كه خدا برات لالايي مي گه

مي دونم مي بينمت يه روز دوباره

توي دنيايي كه آدمك نداره

فرخنده موحدراد

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
آدم باگذشتی بود ازمن هم گذشت............ خیانت تنها این نیست که شب رابادیگری بگذرانی.خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد!خیانت تنهااین نیست که دستت رادرخفادر دست دیگری بگذاری!خیانت میتواندجاری کردن اشک بردیدگان عاشقی باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 1,212
  • کدهای اختصاصی
    Online User